جدول جو
جدول جو

معنی مطیع کردن - جستجوی لغت در جدول جو

مطیع کردن
فرمان بردار کردن، منقاد کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضایع کردن
تصویر ضایع کردن
تباه کردن، نابود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مویه کردن
تصویر مویه کردن
زاری کردن، نوحه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخلع کردن
تصویر مخلع کردن
تنپوش دادن خلعت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
گوهر نشاندن به گوهر آراستن جواهر نشاندن با گوهرآراستن: همچو فرعونی مرصع کرده ریش برتر از عیسی پریده از خریش 0 (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسیع کردن
تصویر وسیع کردن
گشاد کردن پهن کردن فراخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مویه کردن
تصویر مویه کردن
گریه و زاری و نوحه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقید کردن
تصویر مقید کردن
در بند کردن، پایبند کردن، در بند کردن: (... چه از جور و ظلم که در طبیعت او مفطور و مرکوز است مرا بیگناه مقید و محبوس کرده) (سلجوقنامه. ظهیری. چا. خاور. 13)، علاقمند بچیزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکیث کردن
تصویر مکیث کردن
مکث کردن درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معین کردن
تصویر معین کردن
برینیدن نشاختن تعیین کردن بر قرار کردن، معلوم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تازه کردن، مصفا کردن: ابر سیاه باز مطراکند بهار هر گه که روی خویش بر اورد کند همی. (منوچهری)، احیا کردن: دبیرستان نهم (کنم) در هیکل روم کنم آیین مطران را مطرا. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
زمینه سخن ساختن با دیگران در میان گذاشتن در میان گذاشتن موضوعی را با دیگران طرح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
زیور بخشیدن نگارین کردن گلدوزی کردن نقش و نگاردادن (بپارچه)، زینت دادن مزین ساختن و چون برقد این عذرای مزین چنین دیبای ملون بافته اند بنام و القاب همایونش مطرز کردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزید کردن
تصویر مزید کردن
زیاده کردن، افزودن، زیادت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مریض کردن
تصویر مریض کردن
بیمار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
دامندار کردن، کناره نوشتن دامن دار کردن، ذیلی بر مطلبی یا کتابی نوشتن: که شرح خصایص آن ذیل را اگر مذیل کنم بامتداد ایام پیوسته گردد
فرهنگ لغت هوشیار
اختیار دادن مختار کردن: خدای تعالی رسول فرستاد و ایشان رامخیر کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیط کردن
تصویر محیط کردن
تریستن گردکاندن احاطه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
انجمن کردن تشکیل م جمع دادن انجمن ساختن: و فصیحان عرب همواره به م جمع ساختن و سخنهای عثمان گفتن و فتنه جستن مشغول بودند
فرهنگ لغت هوشیار
گفت و گو کردن شبانه گفتگو کردن و تصمیم گرفتن بهنگام شب: چون مقصد و مقصود قوم بر آن موجب که مبیت کرده بودند میسر نشد بجرجان رفتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایه کردن
تصویر مایه کردن
سرمایه ساختن، فراهم آوردن سرمایه، مایه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تپاهنیدن تباهاندن پوساندن گند زدن تباه کردن نابود کردن، فرو گذاشتن بی تیمار گذاشتن، مهمل گذاشتن بی کار گذاشتن، گم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایع کردن
تصویر شایع کردن
رواکنین به زبان ها انداختن فاشیدن منتشر کردن فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقطیع کردن
تصویر تقطیع کردن
پاره پاره ساختن، تجزیه کردن مصراع (شعر) با جزا و ارکان عروضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطمیع کردن
تصویر تطمیع کردن
بطمع انداختن آزمند کردن بیوسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
خوشبو کردن معطر ساختن: قدحی بر فاب بر دست و شکر در آن ریخته و بعرق بر آمیخته ندانم بگلابش مطیب کرده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطلع کردن
تصویر مطلع کردن
آکاسنیدن آکاهنیدن آگاهاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایع کردن
تصویر مایع کردن
ویتاختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطرح کردن
تصویر مطرح کردن
((~. کَ دَ))
مورد بحث و گفتگو قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضایع کردن
تصویر ضایع کردن
((~. کَ دَ))
خراب کردن، فاسد کردن، کنف کردن، بور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطلع کردن
تصویر مطلع کردن
آگاهاندن، آگاه کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مطرح کردن
تصویر مطرح کردن
درمیان گذاشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضایع کردن
تصویر ضایع کردن
Squander
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مربع کردن
تصویر مربع کردن
Square
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مربع کردن
تصویر مربع کردن
quadrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی